تقوا، توکل و تأليفات حضرت امام خميني (ره)
تقوا، توکل و تأليفات حضرت امام خميني (ره)
تقوا، توکل و تأليفات حضرت امام خميني (ره)
گفت وگو با حجت السلام سيد احمد خميني (ره) درسال 1361
عبادت و ارتباط امام با خدا
نمازهاي شب و راز و نياز امام و گريه و ناله او در نيمه هاي شب چنان شديد است که انسان بي اختيار به گريه مي افتد. در ايام جنگ وقتي فشار لشکريان کفر زياد مي شد و فرماندهان خدمت امام مي رسيدند، امام محکم مي گفتند هيچ نترسيد که خدا با ماست.
در نوروز 42 زماني که قم کربلا شده بود و مدرسه فيضيه قتلگاه، عده اي آمدند که امام منزلشان را ترک کنند و براي چند شبي در جائي ديگر باشند. امام به آنان گفتند:« متکي به خدا باشيد. برويد که خميني از اينجا هيچ جا نخواهد رفت.» و بقدري جمله متکي به خدا را محکم گفتند که حاضرين گريستند.
اين اتکاء فقط در مقدار و درجه عبادت و رابطه با او «تعالي شأنه» حاصل مي شود. بقيه مي گويند متکي به خدا باشيد، ولي گفتن امام و حالت امام در موقع اداي اين جملات ديدني است. وقتي امام از خدا سخن مي گويند، چهره شان بشاش مي شود. به خدا قسم که اين ارتباط موجب پيروزي انقلاب شد. مردم بي جهت به کسي، آن هم به اين صورت توجه نمي کنند. توکل امام به خدا زبانزد خاص و عام است.
من چند داستان نقل مي کنم، شايد آنچه مي خواهيد روشن شود:
روزي که عازم کويت شديم، صبح ساعت 4 حرکت کرديم، شايد هم زودتر. درست بعد از اذان صبح و بعد از آن همه گرفتاري ها، ساعت 12 و شايد بيشتر، سرانجام امام در هتلي در بصره استراحت کردند. دو ساعت نخوابيده بودند که ساعتشان زنگ زد. بيدار شدند و نماز شب خواندند و بعد هم نماز صبح. مي خواهم اين موضوع را بگويم که درسخت ترين حالات، راز و نياز امام با خدايش قطع نمي شود.
شبي که عازم ايران بوديم، امام در هواپيما براي نماز شب برخاستند. ايشان چنان مي گريستند که خدمه ارفرانس تعجب کرده بودند. شنيدم که پرسيده بودند امام از چيزي ناراحت هستند؟ من گفتم: «اين کار هر شب امام است.» البته با لال بازي به او فهمانديم!
وقتي امام را از قم به زندان مي بردند، با حالتي نماز شب خواندند که يکي از همراهان ايشان- مثل اينکه سرگرد عصاربود- بعدها به من گفت ما تحت تأثير شديد نماز امام واقع شديم و يکي از مأمورين تا تهران گريه کرده بود.
من به امام گفتم اين گونه مي گويند. ايشان فرمودند: «من از او پرسيدم چرا گريه مي کني؟ گفت: آقا! شما را دوست داريم. گفتم: پس چرا مرا دستگير کرده ايد؟ گفت: اگر به اختيار من بود، همين حالا شما را به قم برمي گرداندم.»
حالات امام به صورتي است که دوست و دشمن شديداً تحت تاثير قرار مي گيرند و اين به خاطر عبادت و توکل به خداست. خواهش مي کنم از دوستان امام، حالات جواني معظم له را بپرسيد که حتماً شنيدني است.
آيا تعجب نمي کنيد که امام در طول پانزده سالي که در نجف مشرف بودند، هر شب به زيارت مولا اميرالمومنين (ع) مي رفتند؟ بارها مي گفتند که دشمن مرا به اين موهبت الهي رساند. راستي به اين موضوع فکر کرده ايد که امام هر شب به حرم مشرف مي شدند و حتي يک شب هم ترک نمي شد؟
شبي در عراق کودتا شد و عبور و مرور را قدغن کردند. موقع زيارت، امام نبودند. من دلواپس شدم. هر اتاقي را گشتم، ايشان را نيافتم. رفتم پشت بام و ديدم امام رو به حرم حضرت، مشغول زيارت هستند. ولايت امام زبانزد دوست و دشمن است. در اين زمينه مخصوصاً در ايامي که امام عراق بودند، مي توانيد از نزديکان ايشان سؤال کنيد.
روز اولي که شاه رفت، ما در نوفل لوشاتو بوديم و 300، 400 خبرنگار در اطراف منزل امام جمع شده بودند. تختي گذاشتند و امام روي آن ايستادند. تمام دوربين ها کار مي کردند. قرار بود هرچند خبرنگار يک سوال کنند. پس از دو سه سئوال، صداي اذان ظهر شنيده شد. بلافاصله امام آنجا را ترک کردند و فرمودند:« وقت فضيلت نماز ظهر مي گذرد.» تمام مردم از اينکه امام بدون مقدمه آنجا را ترک فرمودند، تعجب کردند. کسي از امام خواهش کرد چند دقيقه اي صبر کنند تا حداقل چهارپنج سئوال ديگر را بپرسند. امام با عصبانيت فرمودند:« به هيچ وجه نمي شود.» و رفتند. از اين قضايا بسيار داريم.
مراتب علمي و تأليفات امام:
ايشان در جواب مرحوم ملاعلي همداني که گفته بودند بياييد و براي ما معقول بگوييد، فرموده بودند: « جديداً يک استاد معقول به قم آمده است.» و مقصودشان مرحوم آيت الله سيدابوالحسن قزويني بود. امام پيش ايشان منظومه سبزواري را شروع مي کنند و دو سال نزد ايشان منظومه مي خوانند؛ بعد اسفار را شروع مي کنند، ولي پس از چند روز مي بينند که خود مي توانند اسفار را مطالعه کنند و به کنه مطالبش برسند و احتياجي به استاد ندارند، لذا اسفار را مباحثه مي کنند. در اين خلال مرحوم آيت الله آقاي شاه آبادي به قم مي آيند.
امام در اين باره مي فرمودند:
«در مدرسه فيضيه ايشان را ملاقات کردم و يک مسئله عرفاني از ايشان پرسيدم. شروع کردند به توضيح دادن. فهميدم که اهل کار هستند. گفتم: مي خواهم درس بخوانم. ايشان قبول نمي کردند. اصرار کردم تا قبول کردند فلسفه بگويند، چون تصور کردند من طالب فلسفه هستم. وقتي قبول کردند، گفتم: فلسفه خوانده ام و براي فلسفه نزد شما نيامده ام. مي خواهم عرفان و«شرح فصوص» بخوانم. ايشان ابا کردند، ولي از بس اصرار کردم، قبول کردند.»
از ايشان پرسيدم چند نفر بوديد؟ فرمودند:« گاهي که زياد مي شديم، سه نفر بوديم، ولي اکثر اوقات من تنها بودم و درس عرفان را نزد ايشان خواندم.» سئوال کردم:« آيا درس ديگري نزد آقاي شاه آبادي خوانديد؟» فرمودند:« در ايام تعطيل و روزهاي پنجشنبه و جمعه نزد ايشان مفاتيح الغيب مي خواندم و در همان موقع که شرح فصوص و مفاتيح الغيب را مي خواندم، بر مفاتيح الغيب حاشيه زدم.» پرسيدم: « ديگر چه کتاب هايي را نزد آقاي شاه آبادي خوانديد؟ فرمودند: « کتاب منازل السائرين را» پرسيدم:« چند نفر بوديد؟» فرمودند:« من تنها بودم. شايد گاهي يکي دو نفر هم مي آمدند، ولي پس از چندي مي رفتند.»
پرسيدم:«ايشان چگونه بود؟» فرمودند:« من درباره آقاي شاه آبادي سئوال کردم مطالبي را که شما مي گوييد در کتاب نيست. از کجا مي آوريد؟ آقاي شاه آبادي گفتند: گفته مي شود، يعني از خودم مي گويم.» امام اضافه کردند:« ايشان حق بزرگي برگردن من دارند. ايشان چه در فلسفه و چه در عرفان کاملاً وارد بودند.»
شايد امروز کسي را نداشته باشيم که چون امام عرفان علمي را بدانند. پرسيدم:« مدت چند سال نزد ايشان عرفان خوانديد؟» فرمودند:« درست يادم نيست، ولي 5، 6 سال شد.
شرح فصوصي که آقاي شاه آبادي مي گفتند، با شرح فصوص قيصري فرق مي کرد. ايشان از خودش خيلي مطلب داشت.»
اين مطالبي بود که امام چند روز پيش فرمودند و من عين عبارات ايشان را يادداشت کردم.
از ايشان سئوال کردم: «حضرتعالي اولين کتابي که نوشتيد چه بود؟» فرمودند:« گمان مي کنم اولين کتابم و يا بهتر است بگويم اولين چيزي که نوشتم، حاشيه بر رأس الجالوت بود. بعد شرح مستقلي بر اين حديث نوشتم و اين بعد از تعلم از آقاي شاه آبادي است. آقاي شاه آبادي وقتي به قم آمدند، من متأهل نبودم. بعد از تأهل هم درس را نزد ايشان ادامه دادم.»
از ايشان سئوال کردم:« تا آنجا که مي دانم، حضرتعالي درسن 27 سالگي کتاب مصباح الهدايه را که عرفاني است، نوشته ايد. در سن 29 سالگي هم شرحي بر دعاي سحرنگاشته ايد. بعضي ها هم مي گويند هنوز متأهل نشده بوديد که کتاب اربعين حديث را تأليف نموديد که 7 حديث کتاب مربوط به مسائل عقليه و 32 حديث مربوط به اخلاقيات هستند.» فرمودند:« درست يادم نيست، ولي آنچه در نظرم هست اين است که حاشيه و شرح رأس الجالوت را اول نوشته ام؛ ولي ممکن است همين طور باشد که تو مي گويي.»
از آنجا که گرفتاري ها اجازه بحث بيشتر را نداد، ساکت شدم، ولي معتقدم اولين کتاب امام مصباح الهدايه است، دومين تأليف ايشان شرح دعاي سحر و سومين تأليف، کتاب اربعين حديث و کتاب رأس الجالوت پس از مرحوم آقاي شاه آبادي و قهراً پس از تأهل حضرت امام است. تأهل امام در 28 سالگي بوده و آنچه مسلم است امام در 27 سالگي کتابي را تأليف کردند. حال چه بوده است؟ معلوم نيست. حاشيه بر فصوص الحکم و حاشيه بر مفاتيح الغيب مسلماً بعد از تعليم از آقاي شاه آبادي است و اسرارالصلوه يا معراج السالکين را هم پس از درس مرحوم حاج ميرزا آقا ملکي تبريزي نوشته اند. ايشان در مدرسه فيضيه درس اخلاق مي گفتند. تا آنجا که شنيده ام، مرحوم آميرزا جواد آقا ملکي مطالبي در اين باره مي فرمودند، ولي سرالصلوه نبوده است.
امام در زماني که اصول مي گفتند، «رساله طلب و اراده» را نوشتند. کشف اسرار، خود داستاني مستقل دارد. امام در اين زمينه امام مي فرمودند: « مرحوم حاج شيخ مهدي قمي يکي از علماي قم بود. پسري داشت که منحرف و معوج از کار درآمد و «اسرار هزار ساله» را نوشت و تقريباً به اسلام توهين کرد. درست يادم نيست در چه زمينه اي بود، ولي من رد آن کتاب را نوشتم و نام آن را «کشف اسرار» گذاشتم که کشف اسرار هزار ساله آن مرد بود.»
امام اضافه کردند: « درس مي دادم، ولي وقتي کتاب «اسرار هزار ساله» را ديدم، تصميم گرفتم بر آن رد بنويسم و جواب بدهم. درسم را يکي دو ماه تعطيل کردم و اين کتاب را نوشتم.» خدمت ايشان عرض کردم: « دراين کتاب عصباني هستيد؟» فرمودند: « در آن موقع نبودي که بيني چه توهين هايي به اسلام مي شد.»
يکي ديگر از کتاب هاي حضرت امام، « حديث جنود عقل و جهل» است. حديثي است در کافي که حضرت، جنود عقل و جهل را پيش مي کشند و گمانم هفتاد چيز را به عنوان عقل نقل مي فرمايند و هفتاد مقابلش را جهل مي نامند. امام شرح فرمودند.
يکي ديگر از تأليفات حضرت امام «آداب الصلوه» است که در موقع نماز چه بايد کرد تا مي رسند به سوره حمد و توحيد و القدر. اين کتابي است عرفاني مثل ساير کتاب هاي امام که يا عرفاني هستند و يا چاشني بسيار قوي عرفاني دارند.
ديگر از تأليفات امام «الرسائل» است. البته ايشان چنين نامي را بر آن نگذاشته اند، ولي از آنجا که مشتمل بر قاعده لاضرر و لاضرار و استصحاب و تعادل و تراجيح و اجتهاد و تقليد و تقيه است، به اين نام خوانده شده است که در 2 مجلد است.
ديگر از تأليفات حضرتشان کتاب «تحرير الوسيله» است که يک دوره فقه با مسائل مستحدثه و مسائلي است که امام مطرح فرموده اند. اين کتاب را در ترکيه شروع و در نجف تمام فرمودند. امام در اين کتاب حواشي خود را در متن کتاب «وسيله النجاه» آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني قرار داده و مسائلي بسيار را بر آن اضافه فرموده اند. داستاني در اين زمينه دارم و آن اين است که وقتي اين کتاب را در نجف چاپ مي کردند، روي آن نوشته شده بود تأليف رئيس حوزه علميه نجف. ايشان شديداً اعتراض فرمودند و دستور دادند که تمام آنها را به چاپخانه ببرند و محو کنند.
با اينکه کتاب هاي مراجع را به اين القاب مي نويسند و نسبت به امام بسيار عادي است، ولي روح الله از اين مسائل متأثر مي شود. غيراز اين هم از رهبر انقلاب اسلامي انتظار نيست، اين کتاب بارها و بارها چاپ شده است و چند شرحي را هم که بزرگان بر آن نوشته اند تا به حال چاپ شده اند. در موقع چاپ اين کتاب، براي اينکه در ايران مانعي درست نشود، به نام هاي مختلف از جمله کتاب فقه و يا وسيله تأليف آيت الله اصفهاني چاپ شد. ( اگرفرصت شود بعضي از مسائل آن را بيان خواهيم کرد.)
يکي ديگر از تأليفات امام کتاب بيع، شامل درس هاي امام در طول پانزده سال در نجف است که در 5 مجلد و جلد پنجم آن پس از انقلاب در ايران چاپ شد. کتاب «الطهاره» شامل بحث هاي فقهي امام در قم است که 3 جلد آن چاپ شده است.
حکومت اسلامي يا ولايت فقيه مجموعه اي نزديک به 20 جلسه درس امام در نجف است. زماني که امام به بحث ولايت فقيه مي رسند، صداي اعتراض مرتجعين نجف بلند مي شود. افرادي تحريک مي کنند تا عده اي درس را ترک کنند و متأسفانه موفق مي شوند. امام فرمودند با شروع اين بحث عده اي درس نيامدند. لابد معتقد بودند بايد شاه و صدام حکومت کنند نه امام و مجتهد جامع الشرائط. آنها مي گفتند حکومت در شأن فقيه نيست و چه خون دل ها که به دوستان صميمي امام در نجف اشرف دادند.
درگيري ها شروع شد و امام را در سختي و تنگنا قرار دادند، ولي اگر بنا بود امام با اين حرف ها کار خود را تعطيل کنند، اصولاً کارشان به نجف کشيده نمي شد و در قم مبارزه عليه شاه و دستگاهش را رها مي کردند. امام از اين حرف ها زياد شنيده بودند، لذا وقتي دوستان قليل، ولي صبور و محکم و صميمي و پابرجاي امام طاقتشان طاق مي شد و دشنام ها آن را خسته مي کرد، نزد امام مي آمدند تا جان تازه اي بگيرند، امام مي فرمودند:
« شما کار خودتان را بکنيد و گوش به اين حرف ها ندهيد. شما مسئوليد و بايد به مسئوليتتان عمل کنيد. شما بايد براي رهايي مسلمانان، سختي ها و دشنام ها را به جان بخريد و دست از عمل صالح خود برنداريد. هرچه به شما بگويند و شما را در هر مضيقه اي هم قرار دهند، به اندازه يک روز حضرت رسول سختي نديده ايد.»
دوستان اند کمان که عزمشان جبران کمي جمعيتشان را مي کرد. با اراده اي آهنين از حضور امام مرخص مي شدند. از کارهايي که مرتجعين نجف کردند ( افرادي که دست به آن کار زدند موجودند)، ريختن کتاب حکومت اسلامي در چاه هاي نجف بود؛ کتاب هايي که ثابت مي کرد حکومت از آن رسول خدا (ص) و ائمه طاهرين (ع) و علماي بزرگي است که شرايط جانشيني امامان بزرگمان را دارند دوستانمان در نجف متوجه شدند که عده اي به منزل امام مي آيند و درخواست کتاب مي کنند و مي گويند مي خواهيم به بصره و يا بغداد و يا شهرهاي بزرگ عراق بفرستيم، ولي در آن شهرها خبري از کتاب مذکور نيست. با تعقيب و مراقبت متوجه شدند که آنها کتاب ها را در شط فرات مي ريزند. خباثت را ببينيد که امام 15 سال درچه محيطي زندگي کردند و چون کوه استوار ماندند و بالاخره پيروز شدند.
دردآورتر اينکه در اکثر محافل و مجالس علمي!! کوشش مي شد ثابت شود مجتهدين چنين حقي ندارند و قسم به آنچه مي پرستيد و مي پرستيم که بعدها معلوم شد اينها از ساواک شاه پول مي گرفتند. به خدا قسم تمام آنها از ايادي شاه بودند، ولي دوستان امام، اين فئه قليله، بالاخره بر فئه کثيره بي اعتقاد به اسلام و ائمه اطهار پيروز شدند و توانستند کتاب هايي را که با خون دل چاپ مي کردند، به کشورهاي عربي برسانند. چنانچه ديديم و شنيديم که در منزل اسلامبولي مصري، کتاب حکومت اسلامي امام پيدا مي شود و در همان وقت دوستان امام که هزاران هزار در حوزه علميه قم بودند، اين کتاب ها را با تمام توان چاپ و پخش کردند. حتي همين آقاي لاجوردي دادستان تهران، جزوات درس ها را در مغازه خود علناً فروخت و بعداً دستگير شد. بسرعت برق اين کتاب در سراسر حوزه هاي علميه و محافل ديني و غيرديني منتشر شد. مرحوم آيت الله رباني شيرازي در نشر اين کتاب زحمت ها کشيد که مقامش عالي است، خداوند متعالي گرداند.
ياران امام در ايران با وجود شکنجه و زندان و تبعيد و محدوديت، رسالتشان را چه نيکو انجام دادند. بعدها هم اين کتاب تنظيم شد و به نظر امام رسيد و به صورتي ملخّص به چاپ رسيد. درباره محتواي اين کتاب و کشف اسرار و ساير تأليفات امام در شماره آينده خواهيم گفت و اميدوارم مسائل را در اين زمينه به ياد بياورم و براي شما بازگو کنم.
به نقل از: ماهنامه پاسدار اسلام، سال اول، شماره6، خرداد ماه 1361
منبع:نشريه پاسدار اسلام، شماره 352-351.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}